❄ Jelsa Fever ❄

❄ Jelsa Fever ❄

‏❄ فقط برو وب رو بترکون ‏❄
❄ Jelsa Fever ❄

❄ Jelsa Fever ❄

‏❄ فقط برو وب رو بترکون ‏❄

داستان دوتا کریستال یخین قسمت 15

برای خوندن داستان برید ادامه 

چون نظر نمیزارید دیگه بوسه سردی در کار نیست و شاید داستانی دیگه 

با این اسم نوشته بشه ولی نویسندش من نباشم 

از این به بعد چه نظر بدین چه نه من هر وقت دلم خواست قسمت بعد رو میزارم

هرگونه کپی برداری و درج متن اهنگ در وبلاگ حرام است 

در صورت لزوم اجازه بگیرید و از ادرس 

www.selenamusic.blogsky.com

در زیر پست استفاده کنید

این ادرس وب دومم بود لطفا برید داخلش 


       جک که با شنیدن صدای السا بعد از سه روز هوش از سرش پریده بود به سرعت جواب داد و حرف هاش رو تکرار کرد/

جک:السا نه نه نیا ، تو باید با هانس ازدواج کنی به من فکر نکن فراموشم کن السا فکر کن من فقط رویایی پنج ماهه بودم!!!!!!!/
السا:جک تو اینجا رو تزئین کردی؟/
جک:هیچکدوم از اینا بی تو معنی نداره/
این موسیقی رو با ریتم آهنگ a year whithout rainاز سلنا گومز بخونید /
السا:میتونی درکم کنی؟!وقتی بهت فکر میکنم!؟/
جک:با هر نفسی میکشم!هر دقیقه!/
السا:مهم نیس چیکار میکنم/
جک:دنیام جایی خالیه/
الساو جک باهم:انگار برای هزار روز تو این بیابون بودم/
جک:چطوری چهرت عین یه سرابه برای من!/
السا:دلم برات تنگه!کمک نکن این عشقه!/
جک:یه روز بی تو مثل یه سال بی بارونه
!/السا:نیاز دارم بهت!چطور من نمردم؟/
السا و جک باهم :یه روز بی تو مثل یه سال بی بارونه/
السا:ستاره ها میسوزن/
جک:صداتو میشنوم من(توی ذهنم)/
السا:قلبم عین دریا ارزو میکنه/
جک:انگاری زمین زیر پام داره خورد میشه/
السا:دلم برات تنگه!کمک نکن این عشقه!/
جک:یه روز بی تو مثل یه سال بی بارونه!/
السا:نیاز دارم بهت!چطور من نمردم؟/
السا و جک باهم :یه روز بی تو مثل یه سال بی بارونه/
السا:بزار این خشک،سالی تموم شه و این بیابون گل بارون شه/
جک:نیاز دارم بهت/
السا:توضیح دادنی نیست/
جک:ولی یه روز بی تو مثل یه سال بی بارونه/
السا:دلم برات تنگه!کمک نکن این عشقه!/
جک:یه روز بی تو مثل یه سال بی بارونه!/
السا:نیاز دارم بهت!چطور من نمردم؟/
السا و جک باهم :یه روز بی تو مثل یه سال بی بارونه/
اهنگش تموم شد!!!!!/
جک:السا ممنون اومدی بهم سر بزنی دلم برات تنگ شده بود(حرفی از اینکه هر سه روز بی وقفه گریه میکرده نزد)/
السا:گریه کردی؟چشمات شده کاسه خون(حالا خودشم سه روز کامل گریه میکرده ها)/
جک:نه گریه؟گریه کجا بوده؟من مرد هستم مردا که گریه نمیکنن تو چی؟گریه کردی؟چشمای خوشکلت قرمز شدن داماد بدش میاد که عروس خوشکلش چشماش قرمز باشه ها/
السا:ولی داماد زندگی من فقط تویی جک تو فقط و فقط تو .اره گریه کردم بی تو تنفس کردن هم برام سخته/
السا جک رو بغل میکنه و های های گریه میکنه/
السا:جک برگرد پیشم من نمیتونم بی تو ادامه بدم /
مریدا و اریل که بیرون بودن میان تو/
پایان فصل اول (دوتا کریستال یخین) و پایان قسمت پانزدهم)

داستان دوتا کریستال یخین قسمت ۱۴

برای خوندنش برید ادامه نظرا خیلی کم شده هااااا اگر دیگه نظر ندین داستانو متوقف میکنما برای این قسمت ۸نظر و پاتزده بازدید کننده
ادامه مطلب ...

داستان دوتا کریستال یخین قسمت 13

 بچه ها باورتون میشه این قسمتهایی که دارم مینویسم اونقدر احساسی باشه که من درحال گریه این قسمت رو براتون میزارم؟خواهشا زود به زود نظرا رو کامل کنین برای این قسمت هشت نظر و پونزده بازدید کننده داشته باشه تنها چیزی که ازتون میخام اینه که زود نظرا رو کامل کنین تا منم زود بعدی ها رود بزارم چون تا اواسط فصل بعدی هم حتی نوشتم یعنی قسمت23فقط نظرا رو زود به زود کامل کنین

ادامه مطلب ...

داستان دوتا کریستال یخین قسمت دوازدهم

 بچه ها باورتون میشه این قسمتهایی که دارم مینویسم اونقدر احساسی باشه که من درحال گریه این قسمت رو براتون میزارم؟خواهشا زود به زود نظرا رو کامل کنین برای این قسمت هشت نظر و پونزده بازدید کننده داشته باشه یه خسته نباشید به اونایی که دنبال میکنن و نظر هم میدن و هزاران هزار فحش به کسانی که فقط و فقط چشمشون کار میکنه و خبر ندارن که منی که دارم داستان رو مینویسم خیلی کارم سخته و با تعداد نظراتون آرامش میگیرم و انرژی میگیرم جون میگیرم برای قسمت بعدی این فصل هم داره کم کم تموم میشه و من همه قسمت هاشو نوشتم و فقط مونده نظرای شما لطفا منو معطل نکنین

ادامه مطلب ...

داستان دوتا کریستال یخین قسمت یازدهم

 خب‏ ‏این‏ ‏قسمت‏ ‏هم‏ ‏هشت‏ ‏نظر‏ ‏و‏ ‏پونزده‏ ‏بازدید‏ ‏کننده‏ ‏میخاد‏ ‏که‏ ‏بعدیش‏ ‏آپ‏ ‏شه‏ ‏هرچی‏ ‏زودتر‏ ‏این‏ ‏ده‏ ‏تا‏ ‏رو‏ ‏پرکنین‏ ‏منم‏ ‏زودتر‏ ‏بعدی‏ ‏رو‏ ‏میزارم‏ ‏برید‏ ‏ادامه‏ ‏مطلب‏ ‏داستانو‏ ‏بخونین‏ ‏در‏ ‏ضمن‏ ‏دیگه‏ ‏این‏ ‏داستان‏ ‏رو‏ ‏براش‏ ‏پوستر‏ ‏نمیزارم

ادامه مطلب ...

داستان دوتا کریستال یخین قسمت دهم

خب من پوستر جدید رو اوردم براتون لطفا قدر بدونید و نظر بدید این قسمت هم ۱۰ نظر میخاد تابعدی اپ شه 
 
 
ygjkhgbh
ادامه مطلب ...

داستان دوتا کریستال یخین قسمت نهم

مریدا:راست میگه همدیگه رو ول کنین

/هانس:مریدا ...تو ... اینجا....چیکار...

/مریدا:نمیخاد دروغ بگی همه چیز رو می دونم/

هانس:خب چیکار میکردم به نظر تو؟

/مریدا:شاید باید علاقه ات به السا رو توی دلت مخفی میکردی

/هانس:خب خودشون ازم پرسیدن انتظار داشتی دروغ بگم ؟ خودت حاظری با یه مرد دروغگو ازدواج کنی؟

/مریدا:هانس باید عشق به السا رو فراموش کنی البته اگر منو میخای اگر هم جوابت نه هست که باید بری بگردی دنبال دختری که واقعا بتونه باهات کنار بیاد/

هانس:چطوری میتونم این رو بهت ثابت کنم که من السا رو دوست ندارم؟/

مریدا:باید حافظه ات رو پاک کنی

هانس با اعتماد به نفس کاملللل:باشه حتما فقط بگو چطوری؟/

مریدا:ینی چی ینی قبول کردی حافظه ات پاک شه؟/

هانس:اره/

مریدا توی دلش:نباید این حرف رو بهش میزدم اگه بعد از پاک شدن حافظش منو فراموش کنه چی؟عیبی نداره اون موقع میفهمم واقعا عاشقمه یا نه

/هانس:نگفتی چطوری؟

مریدا:عشق واقعی قلب یخی رو آب میکنه

/هانس:خب این چه ربطی داره به حافظه من؟/

مریدا:توی افسانه های قدیمی ارندل اومده که اگر دونفر که واقعا عاشق هم باشن همدیگه رو ببوسن چیزی که در قلب اونهاست به واقعیت می پیونده و یخبندان وجود فردی رو که در ذهن اونهاست آب میکنه/

هانس:ینی السا و آنا باید در قلبشون نیت پاک شدن حافظه من رو داشته باشن بعدش همو ببوسن آخه دوتا خواهر که نمیتونن همو ببوسن مگه ممکنه؟

/مریدا:عشق واقعی بین یک پسر و دختر که به عشق هم ایمان داشته باشن ،حالا متوجه شدی؟

/هانس:اگر این اتفاق نیفتاد چیکار کنیم؟

/مریدا:اون موقع مجبوریم که دونفر دیگه رو برای انجام این کار انتخاب کنیم تا وقتی که حافظه ات پاک شه/خب برای این قسمت هم 5نظر میخام که زحمتشو باید شما بکشین خیلی ممنون از زحماتتون

داستان دوتا کریستال یخین قسمت هشتم

 سلام‏ ‏امروز‏ ‏براتون‏ ‏قسمت‏ ‏هشتم‏ ‏از‏ ‏داستانمو‏ ‏اوردم‏ ‏این‏ ‏داستانو‏ ‏قبلا‏ ‏گذاشته‏ ‏بودم‏ ‏ولی‏ ‏از‏ ‏پوستری‏ ‏که‏ ‏برای‏ ‏اون‏ ‏درست‏ ‏کردم‏ ‏ناراضی‏ ‏بودم‏ ‏و‏ ‏تصمیم‏ ‏گرفتم‏ ‏یه‏ ‏بار‏ ‏دیگه‏ ‏اون‏ ‏پست‏ ‏رو‏ ‏تکرار‏ ‏کنم‏ ‏فقط‏ ‏یه‏ ‏چیزی‏ ‏نظر‏ ‏هاتون‏ ‏روی‏ ‏او‏ن‏ ‏پست‏ ‏پاک‏ ‏میشه‏ ‏حالا‏ ‏داستان‏ ‏:::السا:مریدا،مریدا‏ ‏مریدا:به به عروس خانوم‏ ‏‏.....السا:هنوز چیزی معلوم نیست که......مریدا:خب چه خبر شده باهام چکار داری‏.....السا:میخاستم بگم هانس عاشقته.....مریدا:چیییییییییی........السا:حقیقت داره و قراره بزودی نامزد کنین من ترتیبشو میدم.....مریدا:وایسا وایسا مگه هانس عاشق تو نبود....السا:خب، اره ولی بیشتر تو رو دوست داره دقت کردی چقد حواسش بهت هست چقد بهت می رسه.....مریدا:بله می دونم ولی من حاظر نیستم با مردی که عاشق یکی دیگه هست ازدواج کنم......السا:ولی اون منو دوست نداره و منم دارم نامزد میکنم.......مریدا:بحرحال اون تا عشقشو نسبت به تو ازدست نده من باهاش عروسی نمیکنم......السا:باشه چه بهتر تنها بمونه دق کنه بمیره.....مریدا:حالا نمیشه دق بکنه ولی نمیره؟......السا:مثل اینکه عشق یکطرفه نیست....مریدا سرخ شده....انا:ببین چه خبره السا جک با هانس دعوا کردن......السا:چییییییییییییی اون از کجا فهمیده قرار نبود کسی بهش بگه.....انا:مثل اینکه اریل جون همه چیز رو لو داده......السا:از همون بچگیش هم نخود توی دهنش خیس نمیخورد فعلا بریم ببینیم چی شده......جک:به چه حقی به السای‏ ‏من گفتی عاشقشی....هانس:مگه جرم کردم من فقط عاشق شدم درست مثل خود تو‏ ‏بعدشم‏ ‏السا‏ ‏مال‏ ‏تو‏ ‏نیست‏ ‏.....جک:من فرق دارم من و السا همدیگه رو دوست داریم ولی تو فقط السا رو دوست دار‏ی‏ ‏‏درضمن‏ ‏تا‏ ‏من‏ ‏زنده‏ ‏هستم‏ ‏کسی‏ ‏حق‏ ‏ابراز‏ ‏علاقه‏ ‏به‏ ‏السا‏ ‏رو‏ ‏نداره‏ ‏.......هانس:من به السا هم گفتم که فقط عاشق مریدا هستم شاید قبلا یه علاقه کوچیک بهش داشتم ولی الان دیگه فقط مریدا رو میخام.....جک:راس میگی؟......هانس:معلومه.......السا:همدیگه رو ول کنین...‏ ‏‏(‏قسمن‏ ‏بعد‏ ‏رو‏ ‏امروز‏ ‏یا‏ ‏فردا‏ ‏میزارم‏ ‏کامنتاتون‏ ‏توی‏ ‏پست‏ ‏قبلی‏ ‏داستان‏ ‏تکمیل‏ ‏شده‏ ‏بود‏)‏ 

داستان دوتا کریستال یخین قسمت هفتم

اریل:بچه ها خبر جدید رو شنیدین؟ 

مریدا:باز دیگه چه خبر شده؟

اریل:جک و ملکه!میخان باهم ازدواج کنن

السا و انا از پشت در دارن اونا رو میبینن

السا:نمیدونستم خبرا اینقد زود پخش میشه!!!

انا:فعلا ساکت ببینیم قضیه چیه

مریدا:دروغه

اریل:خودم دیدم داشتن هم رو بغل میکردن

مریدا:با چشای خودت دیدی؟؟

اریل:معلومه

راپنزل:مگه السا تو بچگیش بهمون نگفت که ازدواج نکنیم ؟؟؟هیچکدوممون به حرفش گوش ندادیم بجز مریداچون عاشق شده بودیم

مریدا:من همین الان پیمانم رو با السا میشکنم

اریل:افرین

سفید برفی:ببینم بچه ها تازگیا هانس رو دیدین؟

اریل:اره من توی مهمونی دیدمش

سفید برفی:دقت کردین چقد با عشق به السا نگا میکنه

السا:انا چرا بهم نگفتی

انا:چون خواستم جک رو عصبانی نکنم

السا:پس بگو چرا میخاست ابروی منو ببره که من از دست حرفایه مردم خسته شم و بخام از ارندل فرار کنم که اون موقع بیاد کمکم کنه و اهههه اصلا چرا باید عاشق من باشه !!!!!؟باید باهاش صحبت کنم

انا:بریم باهاش حرف بزنیم ببینیم چی میگه

پس از گذشت چند ساعت

هانس:سلام از این طرفا یادی از ما فقیر فقرا کردین

السا:فعلا که فقیر ماییم ,یه چیزایی شنیدم که بیشتر از بغل کردن من و جک سر و صدا کرده

هانس:چی هست؟

السا:صادقانه جوابمو بده

هانس:کیه که بتونه به ملکه دروغ بگه

السا:تو عاشق منی؟؟؟؟

هانس:چی؟من؟کی؟کجا؟کی گفته؟

انا:دروغ نگو اره یا نه

هانس:ااااااااره

السا:وایییی حالا جواب جک رو چی بدم

هانس:عیبی نداره چون من مریدا رو بیشتر از تو دوست دارم و اینطور که معلومه دختر خیلی خوبیه

السا:خب دیگه چی خود مریدا هم اینو میدونه؟؟؟

هانس:چطور؟فرض کن بدونه حالا مثلا چه فرقی به حال شماها کرد

السا:ممنون از توضیحاتت هانس دستور میدم خیلی سریع عروسیتونو برگزار کنن

هانس:ممنونم حالا چی شد یه دفعه مهربون شدی؟

السا:خواستم دخترخاله بیچاره ام اینقد به پات نسوزه 

(پایان قسمت هفتم) 

داستان دوتا کریستال یخین قسمت ششم

جک:نه دوشس من به خاطر شاه و سلطنت نمیخام با السا ازدواج کنم ولی تا وقتی که هانس بره من شاه میشم بعد از اون کشور دست شما و السا میفته ینی من مقام شاهی رو با ملکه ای یکی میکنم تا به زندگیم بیشتر برسم راستش از شاه شدن زیاد خوشم نمیاد

آنا:پس حله بریم یه جشن بگیریم و بعدشم تاجگذاری

السا:بریییییییییم

حالا هانس میخاد نقشه دومشو اجرا کنه

هانس:پری دندون میشه بیای یکم باهات کار دارم

پری دندون:مثلا

هانس:شروعش با گرفتن انتقام از جناب آقای فراسته

پری دندون:چه دلیلی داره من بخام همچین کار نفرت انگیزی انجام بدم

هانس:مگه جک قبل از اینکه نگهبان شه با تو نبود؟

پری دندون:اره.چرا میپرسی؟

هانس:جک با ملکه السا نامزد کرده

پری دندون:خوش باشن مگه چیه مشکل تو چیه

هانس:احمق خانوم الان شما بخاطر این کار باید بری بینشونو بهم بزنی چون جک به تو خیانت کرده

پری دندون:این به من ربطی نداره منم نمیخام خودمو بدکنم بهتر اینه که بری حرف دلت رو به السا بزنی وگرنه می مونه رو دلت و غم باد میکنی.

هانس:ایییییینو از کجا فهمیدی؟

پری دندون:از اونجاییکه من به جز داشتن دندونات توشون رو هم خوندم و فهمیدم توی فکرتو چطوری میشه خوند حالا هم تو عاشق السا هستی و نمیتونی به زبون بیاری

هانس:خب پس چرا کمکم نمیکنی

پری دندون:چون تو دلت اینه که السا رو آزار بدی و من یه پری هستم اگر این کارو با تو شریک شم دیگه نگهبان نیستم.

هانس:پس دیگه روی این احمق نمیشه حساب باز کرد(زمزمه میکنه)

پری دندون:پس من میرم به السا بگم دوسش داری

هانس:چییییییییییییییییی نگی یه وقت بهش

پری دندون:پس من به همون دلیلی که فقط خودمون میدونیم به السا نمیگم

هانس:قضیه خیانت اینا هم به کسی نگو

پری دندون:اون یکی دیگه شرمنده باید بگم

پس از ساعتها

السا:انا بیا بریم به راپنزل و مریدا و اریل و بقیه دخترای فامیل قضیه رو بگگگگگگییییییییمممم

آنا:بریم منم دوست دارم نظر اونا روهم بشنوم

(پایان قسمت ششم)

داستان دوتا کریستال یخین قسمت پنجم

السا:قبول.

جک:ببین مرحله اول اینطوریه تو باید با یخ بزنی به هدف تیر هرکی به هدف نزدیک تر بود مرحله اول رو برده

السا:باش من شروع میکنم(میزنه خارج از هدف)

جک:(میزنه یکم نزدیک به هدف)

بحرحال هرچی میشه جک برنده میشه

السا:جک تو همش داری یه مرحله هایی رو وارد مسابقه میکنی که من نتونم ببرمشون

جک:دیدی اخر منو جک صدا کردی.اگه دوست داری فینال رو خودت انتخاب کن

السا:حتما.درضمن پررو‎ ‎بازی هم........

جک:نه نه نه نه ما دیگه نامزدیم هرچی بخام صدات میکنم

السا:ولی من که هنوز جوابی بهت ندادم که مثبت باشه

جک:بیا یه شرط بزاریم اگه شرط رو بردی نامزدیم اگر نه............بیا فینال مسابقه مون شه ینی اگه تو بردی به خواسته تو عمل میکنیم و تو مربی من میشی و گرنه به خواسته من عمل میکنیم و من مربیت میشم

السا:قبول.

جک:(در مرحله فینال میبازد)

السا:بحرحال هر مسابقه ای دو سر داره برد و باخت برد نصیب من شد و نصیب تو باختن.

جک:پس باید خوابشو ببینم ملکه ارندل همسر من شه.

السا:تو واقعیت هم ممکنه

جک:ینی......

السا:ینی جوابت مثبته و من باهات ازدواج میکنم و تو پادشاه ارندل خواهی شد.

جک:من از پادشاهی چیزی سرم نمیشه اگه یه پست یا یه مقام کوچیک دولتی هم بهم بدی کافیه حتما که نباید شاه بشم تازشم من از پادشاه بودم متنفرم چون هیچ کاری نمیتونم کنم.(از لحاظ راحت بودن)

السا:اونم به چشم ولی نباید بزاری هانس این سرزمینو ازمون بگیره باید فعلا برخلاف میلت شاه شی

جک:السا فقط بخاطر تو هستا و گرنه فکر نکنی چشمم دنبال مقام شاه بوده

السا:هرگز همچین فکر نمیکنم بهت اطمینان دارم

جک:ممنون از اطمینانت

السا:پس بریم جشن بگیریم و نامزدیمونو اعلام کنیم بعدشم یه جشن تاجگزاری کوچولو میگیریم

جک:باشه

السا:آنا توهمیشه قلب منو میخونی چونکه من و جک ،،،نامزد کردیم(این تیکه رو داد میزنه و میگه (البته با ذوق و خوشحالی))

آنا:نمیخام دخالت کنم ولی من میگم باید یکم فکر کنی السا

(پایان قسمت پنجم)

داستان دوتا کریستال یخین قسمت چهارم

آنا:باید جبرانش کنی

کریستف:چطوری؟

آنا:باید کمکمون کنی هانس رو توی این نبرد نا برابر شکست بدیم.

کریستف:فقط به این خاطر شرکت میکنم که به تو تهمت زده وگرنه خودمو درگیر نمیکردم.

السا:واقعا ازت ممنونم

تانیا:مامان,مامان بیا کمکم کن که ترسا رو پیدا کنیم.

آنا:وای تانیا دوباره نه

کریستف:به جای مامانت من میام

آنا:ممنون

کریستف:قابل نداشت

االسا:پس بزن بریم

جک:میتونم یه سوال بپرسم؟

السا:بفرما

جک:میشه السا صداتون کنم

السا:البته

جک:السا دستتو بده به من

السا:برای چی؟

جک:میخایم بپریم

السا:چییییی؟

جک:ارههههههه

السا:پس بگو چرا شدی نگهبان

جک:ما اینیم دیگه,(پس از مدتی)رسیدیم

السا:کجا

جک:قصر سابق شما

السا:چیییییییییی؟

جک:باید یه جایی بریم که بتونیم راحت تر تمرین کنیم

السا:تمرین چی؟

جک:تمرین کنترل کردن برفایی که میتونی متصاعد کنی

السا:پس بزن بریم

جک:السا توبه آنا میگی دخترونه حرف بزنه بعد خودت از این کلمات استفاده میکنی؟

السا:ببخشید

جک:دیگه نگو ببخشید این کلمات رو هم تکرار نکن

السا:باش

جک:دستمو ول کن بریم داخل

السا:بریم

جک:ولی خداییش حتما خیلی جوگیر شدیا که این کارا رو کردیا ... .اوخ ببخشید ملکه شما که منو مجازات نمیکنین میکنین؟

السا:معلومه.درضمن یه بار دیگه فک کنی ملکه هستم و بخای خودشیرینی کنی جدا مجازات میشی.

جک:چشم.

السا:همین الان گفتم نگی ها

جک:ببخشید

السا:بریم تمرین

جک:ما مسابقه میدیم هرکی برنده شد اون مربی اون یکی میشه.قبوله؟

(پایان قسمت چهارم)

داستان دوتا کریستال یخین قسمت سوم

السا:اگه جدا اینطوره کههه...........

جک:ینی باهام ازدواج میکنید؟

السا:نه,فعلا نه

جک:پس من کی میتونم با شما ازدواج کنم

السا:وقتی که جواب من مثبت باشه و هانس از اینجا رفته باشه

جک:میاید یه قدمی توی حیاط قصر بزنیم

السا:البته(با ناز و عشوه)

جک:حالا که تنها شدیم میتونم بپرسم قضیه هانس و شما چیه؟

السا:روزی روزگاری هانس و آنا همو بیرون از قصر میبینن دقیقا زمانی که میخاستن تاجگذاری منو جشن بگیرن اونا عاشق هم میشن و باهم روز خوشی رو میگذرونن شب که میشه بعد از کللی رقص و آواز هانس از آنا خواستگاری میکنه آنا هم قبول میکنه‎ ‎بعد که میان به من خبر بدن من مخالفت میکنم و انا از دستم عصبانی میشه بعد طی چند روز با خیانت کردن هانس که تقریبا همه دیگه میدونند میفهمیم که هانس خیانتکاره و جز پادشاهی چیز دیگه ای نمیخاد.

جک:شاید برگشته اتنقام بگیره

السا:قطعا اگر دقت کرده باشی بهمون گفت میره کریستف رو روشن کنه احتمالا نقشه هایی واسمون داره و میخاد بابین انا و کریستف رو بهم زدن شروعشون کنه.

جک:شاید

آنا:کریستف قبول کن من بهت خیانت نکردم و نمیکنم و نخواهم کرد.

کریستف:پس هانس اینجا نخوده دروغ که نمیگه حتما یه چیزی هست که داره میگه

آنا:اون بهمون حسودیش میشه کریستف تو که میدونی اگرم کاری کردم از سر نادونی بوده خودت میدونی من به شدت دوستت دارم.

کریستف:پس باید یکم دربارش فکر کنم اگه حرفاش حقیقت داشته باشه ما دیگه نمیتونیم اینطوری ادامه بدیم.

آنا:هرطور دوست داری فکر کن فقط بدون که....................

السا:کریستف تند نرو آنا داره بهت راست میگه اون برگشته تا انتقام بگیره ازمون میخاد با خراب کردن آنا پیش تو انتقام بگیره.

کریستف:به روباه گفتن شاهدت کو گفت دمم.

جک:جناب کریستف ایشون راست میگن اولش هم هانس کاری کرد که.....

آنا:مردم فکر کنن بین جک و السا چیزایی هست.

کریستف:شاهد میخام

مردم:اونا راست میگن(از هرکی پرسیدن همینو گفت)

کریستف:آنا ازت معذرت میخام که همچین فکری راجبت کردم لطفا منو ببخش.

(پایان قسمت سوم)

داستان دوتا کریستال یخین قسمت اول

تولد اناست و همه توی سالن جمعن

جک:بانوی من ,بانوی من,,,,یه لحظه میتونم وقتتونو بگیرم

السا:بفرمایید

جک:من از طرف باشگاه حفاظتی نگهبانان به نمایندگی نگهبانان noاینجا هستم و میخامممم......

هانس:سلام ملکه وقت بخیر شنیدم تولد دوشس اناست و برای همین هم اینجا حاظر شدم

السا:توهیچ حقی نداری که اینجا باشی

هانس:ولی ازاد شدم و الان دیگه هیچی جلودارم نیست

السا :تو...تووووو ... .هرگز نمیتونی پادشاهی ارندل رو به چنگ بیاری

هانس :ولی ازادیم این حق رو بهم میده

جک:کدوم ازادی؟تو کی هستی؟با ملکه چکار داری؟به چه حقی تحدیدشون میکنی؟

هانس:اصلا معلومه خود تو کی هستی؟من هانس هستم و شما؟

جک:من جک فراست هستم یکی از پنج نگهبان هایه دنیا محافظ جانی بچه ها

هانس:اوه پس جک فراست که میگن شمایین.باید حدس میزدم که.....

السا:اهای هانس اگه بخای اینکار رو بکنی واقعا بد میبینی

السا:محاله بزارم با ابروم بازی کنی هانس

هانس با صدای بلند :این ملکه ملکه السای شما میخاد با پسر نگهبانی که کارش حفاظت از بچه هاست ازدواج کنه نگاش کنید ببینید,ببینید(الساوجک رو به سمت هم هل میده تا بیفتن روی هم)

جک:نمیدونستم تا این حد پست و رزل هستی

هانس:خیلی چیزایه دیگه هم هستم که شما ازش خبر ندارین ,شما از هیچ نکته داستان من خبر ندارید حالا فعلا باید برم سروقت جناب کریستف,بای بای

السا:میتونم یه سوال از شما بپرسم

جک:بفرمایید ملکه

السا:میتونم اقای فراست صداتون کنم

جک:شما بگید جک

السا:اخه با این کار بیشتر به شایعاتی که هانس واسمون ساخته دامن میزنیم البته مردم حرفشو باور ندارن چون اون یه خیانتکاره بحرحال همون اقای فراست بهتره

جک:بله بانوی من سخنان شما همیشه درسته

آنا:جناب فراست داشتم دنبالتون میگشتم

جک:شما منو از کجا میشناسید دوشس؟

انا:از اونجاییکه سر نگهبانتون بهم خبر داد بهتون بگم جون و ابروی ملکه در خطره

جک:اوه حرفایه اون همیشه با تاخیر بدست من میرسه

(پایان قسمت اول)

داستان دوتا کریستال یخین قسمت دوم

انا:السا مگه اتفاقی افتاده

السا:اول اینکه ملکه دوم اینکه بله جناب هانس به ارندل برگشتن

انا:واقعا پس باید حواسمون باشه چون اون هرلحظه ممکنه فکر انتقام بیاد تو سرش

السا:قبل از اینا ابرویه منو پیش مهمونا برد من و اقایه فراست رو هل داد روی هم که مهمونا خیال کنن خبریه اعلامش هم کرد

انا:اوه اوه پس قضیه خیلی خیطه

السا:باوقار باشید دوشس اوضاع بد محسوب میشه

انا:همونی که تو گفتی

جک:بانوی من اجازه مرخصی میدید؟

السا:بله شما میتونید برید اقای فراست

جک:یا همون جک پس بحرحال خدانگهدار ملکه و دوشس انا

انا پس از رفتن جک:چقد پرروئه با خودش چی فکر کرده که به ملکه ارندل میگه بهم بگو جک

السا:چه میدونم شاید کسی صداش نمیکنه اینطوری میخاد کاری کنه همه بهش بگن جک

انا:شایدم من دارم اشتباه میکنم و همینطوری که تو میگی باشه و ادم خوبی باشه فقط اگه خبری هست حواست باشه سرت کلاه نذاره

هانس به سراغ کریستف میره تا اعتمادش رو نسبت به آنا کم کنه

هانس:آهای کریستف,میدونستی که همسرتو قبل از ازدواج با تو با من بوده؟

کریستف:وتو هم سرش کلاه گذاشتی

هانس:فقط این نیست یه چیزایی هست که باید بدونی.................

کریستف:توی خائن هرگز روده راست توی شکمت نداری چطور انتظار داری حرفتو باور کنم

هانس:از اونجاییکه منم یه روزی نامزد همسرت بودم.

و در همون لحظه......

جک:ملکه میتونم ازتون یه درخواست کنم؟

السا:البته

جک:با من ازدواج می کنید؟

السا:اینو از ته قلبت میگی؟

جک:معلومه بانو

السا:باید فکر کنم اخه شاید نتونی منو تحمل کنی

جک:میتونم بپرسم از چه نظر؟

السا:حتما میدونی که من ادم عادی نیستم و دارای قدرت یخ و برف هستم

جک:بله.ایا علتش اینه؟

السا:بله

جک:هیچ مشکلی نیست.چون من هم دارای این قابلیت هستم

(پایان قسمت دوم)

داستان دوتا کریستال یخین

این داستان صرفا برای کسایی نوشته شده که این وب رو دنبال میکنن و لایک و نظر واینا میزارن و جلسایی هم هستن اگه هلسایی هستی این داستانو نخون چون اخر عاقبت خوبی واست نداره اگر هم با هر نکته کوچیکی از داستان غیرتی میشی و اینا بازم نخون اگر هم پیرزن هستی بازم نخون برو بگرد دنبال مرده شور بحرحال اگر ادم مزخرفی هستی نخون اگر پسر هم هستی بازم نخون دیگه خودت صلاح خودتو بهتر می دونی‏ ‏برای‏ ‏هر‏ ‏قسمت‏ ‏3 تا‏ ‏‏کامنت‏ ‏میخام‏ ‏کم‏ ‏و‏ ‏زیادش‏ ‏دیگه‏ ‏مهم‏ ‏نیست‏ ‏نظر‏ ‏فراموش‏ ‏نشهههههه