❄ Jelsa Fever ❄

❄ Jelsa Fever ❄

‏❄ فقط برو وب رو بترکون ‏❄
❄ Jelsa Fever ❄

❄ Jelsa Fever ❄

‏❄ فقط برو وب رو بترکون ‏❄

داستان دانشگاه یخزده قسمت 2

برو ادامه برای خوندنش  (قسمت دوم)

هانس از حسادت در کنار آنا درحال سوختن بود و استاد از اینکه ما انقدر گرم صحبت بودیم متعجب!!

-عیبی نداره با من که بگردی واست همه چیز روشن میشه!!!

-من؟؟؟؟با تو؟؟؟!!!

-چیه؟؟؟بد قیافه ام؟؟؟!بد اخلاقم؟؟!!

-نه !!!هرگز!!!!!تو تاحالا دختری رو بوسیدی؟؟؟!!!!

-نه!!! یعنی تا حالا عاشق نشدم!!شاید ی...

-شاید چی؟؟؟

-هیچی موضوع مهمی نیست ولش کن!!

لبخندی ملیح زدم و به خیره شدن به او ادامه دادم هانس هم که دید از دستش کاری بر نمی اید درس را گوش داد جک فراست پسر موئدب،جذاب،درس خوان،باهوش و زرنگی بود و باعث میشد قلبم برای اولین بار با او احساس راحتی کند ولی من احساساتم را در هانس خلاصه میکردم و خوب نبود من او راترک کنم و بروم طرف جک پس این حرف ها را کنار گذاشتم و به استاد خیره شدم. 

بعد از کلاس جک دست منو گرفت که بریم و باهم توی حیاط بگردیم ولی میخاستم باهانس برم که جک مانع شد انگار اون میتونست از نگاه های هانس بفهمه که هانس ادم خوبی هست یا نه

رفتیم توی حیاط

-میتونی راجب قدرتی که داری بیشتر توضیح بدی؟؟

-راستش چطوری بگم... اینو ببین

اون با یک حرکت گل کنار حیاط رو منجمد کرد!!!

(پایان قسمت دوم)

نظرات 2 + ارسال نظر
حنانه جون یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 22:28

ممنون .

قابل نداره

حنانه جون شنبه 25 مهر 1394 ساعت 11:07

قشنگ بود ولی کم بود

واقعا؟؟؟؟؟؟؟
دفه بعد بیشتر میزارم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد