❄ Jelsa Fever ❄

❄ Jelsa Fever ❄

‏❄ فقط برو وب رو بترکون ‏❄
❄ Jelsa Fever ❄

❄ Jelsa Fever ❄

‏❄ فقط برو وب رو بترکون ‏❄

داستان دانشگاه یخزده 4

بر و ادامه واسه خوندنش 

  -اهای بهتره از هم جدا شیم همه دارن به ما نگاه میکنن

-اره من بهتره،بهتره که برم

-ممنون

-از اولشم نباید باهم میومدیم بیرون هانس منتظرته


تصمیم خودم رو گرفته بودم میخاستم با هانس بهم بزنم که یکهو مریدا که با بستنی چوبیش داشت از کنار مون رد میشد با بستنیش خورد به جک و بستنیش افتاد روی کفشهای جک که فوق العاده گران بودن و زیبا

 -هی چیکار میکنی

-چی شده مگه یه بار بشوریش پاک میشه

-چطوره تو اینکار رو با زبونت برام بکنی

-که چی فکر کردی خیلی غلدری؟؟؟باشه


مریدا شروع کرد به لیس زدن کفشای جک که من طاقت نیاوردم و...

 -اهای با دوست من اینطوری رفتار نکن

-که دوستته!!

-بهتر نیست من بجای مریدا کفشات رو بشورم


جک ، خب یه چیزی توی چشماش میدیدم که نشون میداد اصلا مشکلی نداره چشماش شیشه ای,شده بودن

خم شدم طرف کفشاش که بهم برخورد و بلند شدم

 -فکر نکن چون رییسی میتونی به ماهم دستور بدی


هیچی نگفت و نگاهش برعکس شد

من با دستمالم تمیزشون کردم کارم نیمه تموم بود که بلند شدم یه چیزی نثار جک کنم که یکهو دیدم بستنی نصفه مریدا بد جور داره بهم چشمک میزنه

 -مریدا بستنیت خیلی خوشکله میدی نگاش کنم؟؟؟؟ 


سریع بستنی رو خوابوندم تو صورت جک و با مریدا فرار کردیم

زنگ خورد و رفتیم توی کلاس

 (پایان قسمت چهارم)

نظرات 2 + ارسال نظر
Ali دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 21:54

بابا بی خیال بیقه ی سریال بزار

اگر شد چشم

حنانه جون دوشنبه 7 دی 1394 ساعت 11:13

خخخخخخخ جالب بود

ممنون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد