داستان دوتا کریستال یخین قسمت یازدهم

 خب‏ ‏این‏ ‏قسمت‏ ‏هم‏ ‏هشت‏ ‏نظر‏ ‏و‏ ‏پونزده‏ ‏بازدید‏ ‏کننده‏ ‏میخاد‏ ‏که‏ ‏بعدیش‏ ‏آپ‏ ‏شه‏ ‏هرچی‏ ‏زودتر‏ ‏این‏ ‏ده‏ ‏تا‏ ‏رو‏ ‏پرکنین‏ ‏منم‏ ‏زودتر‏ ‏بعدی‏ ‏رو‏ ‏میزارم‏ ‏برید‏ ‏ادامه‏ ‏مطلب‏ ‏داستانو‏ ‏بخونین‏ ‏در‏ ‏ضمن‏ ‏دیگه‏ ‏این‏ ‏داستان‏ ‏رو‏ ‏براش‏ ‏پوستر‏ ‏نمیزارم

 جک:چرا السا؟چرا مخالفی؟/السا:آخه من هنوز ایمان کامل ندارم که دوستم داری جک/جک:بعد از پنج ماه نامزدی هنوز به عشق من ایمان نداری؟/السا:ثابت کن عاشقمی!!!!!/جک:مثلا چیکار باید بکنم که تو بفهمی من توی بازار ها همش دنبال یه وسیله جدید برای تو هستم،چیکار باید بکنم تا بفهمی دخترای دیگه برام نامرعی هستن و از بین اونا فقط تو رو میبینم،چیکار کنم تا بدونی تو تنها کسی هستی که میتونم کاملا بهش اعتماد کنم و عاشقش باشم./السا:جک منم عاشقتم ولی هنوز خیلی چیزا مونده که باید درباره همدیگه بفهمیم/جک:مثلا چه چیزایی؟؟؟/السا:مثلا اینکه عکس العمل تو درباره ادمای معمولی چیه؟؟/جک:معلومه کاری باهاشون ندارم!!!!!!!/السا:یه پادشاه باید از وضع زندگی مردمش باخبر باشه و بدونه که چه امکاناتی دارن و چه کمبود هایی/جک:تا حالا اینطوری بهش فکر نکرده بودم ولی من قرار نیست که پادشاه بشم؟مگه شاهدخت آنا و کریستف این مسئولیت رو نپذیرفتن؟/السا:خب می دونی اونا بهم گفتن که بلد نیستن چطوری یه کشور رو اداره کنن!!!!!!!!/جک:نه ،!!پادشاهی!! نه!!/السا:مجبوریم عزیزم/جک:این اولین باری بود که بهم گفتی عزیزم!!!/السا:دست خودم نبود انگار زبونم با اختیار خودش داشت صحبت میکرد جک!!!!!!/جک:انگار اسمت تو تنفس هام جاریه که هر وقت هم کاری باهات ندارم صدات میکنم السا!!!!!!/السا:از چشمات معلومه به عشقمون ایمان داری نیاز به ثابت کردن نیست/جک:السا حتی نمیخای برای پاک کردن حافظه هانس تمرین کنیم؟؟؟؟؟؟/السا:من که تا حالا هیچ پسری رو نبوسیدم جک تو بلدی!!!!!؟؟؟/جک:من بلدم اینطوریه!!!!!!!!!/این تکه برای بچه های زیر 4سال سانسور شد/السا:چه احساس خوبی تا حالا تجربش نکردم/جک:من هم همینطور عزیزم اصلا دوست ندارم ازت جداشم حتی برای یه لحظه،لطفا ازم دور نشو/السا:جک نهههه......../جک:چی شد؟؟حرف بدی زدم؟؟/السا:هانس،هانس،حافظش فکر کنم الان پاک شده!!!!!!!!!/جک:بریم ببینیم چی شده!!!/ ‏‏(‏پایان‏ ‏قسمت‏ ‏یازدهم‏)‏