بچه ها باورتون میشه این قسمتهایی که دارم مینویسم اونقدر احساسی باشه که من درحال گریه این قسمت رو براتون میزارم؟خواهشا زود به زود نظرا رو کامل کنین برای این قسمت هشت نظر و پونزده بازدید کننده داشته باشه تنها چیزی که ازتون میخام اینه که زود نظرا رو کامل کنین تا منم زود بعدی ها رود بزارم چون تا اواسط فصل بعدی هم حتی نوشتم یعنی قسمت23فقط نظرا رو زود به زود کامل کنین
السا:جک قلب ما مال همه ، کس دیگه ای نمیتونه قلب منو جز تو داشته باشه/جک در گوش السا آروم میگه:تو با هانس خوشبخت نمیشی ولی این آخرین راهه که از شر نفرت هاش خلاص شیم السا منو ببخش که دارم جا میزنم خودمم نمیخام برم ولی مجبورم فقط و فقط این کار ها رو بخاطر تو میکنم /همونطور که گفتم قلب جک بد جوری شکسته بود و مجبور بود که بخاطر خودش السا رو از یاد نبره جک بعد از این حرفش چشماشو بست و برای آخرین بار پیشونی السا رو بوسید و رفت/السا:جک نرو بی تو قلب من آتیش میگیره بی تو می میرم جکککککک/جک بی اینکه چیزی بگه رفت به قصر سابق السا/جک:هنوز یخ هایی که انداخته اینجا هست همین هم برام کافیه تا دلم آروم بگیره از این به بعد اینجا زندگی میکنم/جک میره و یه اتاق متروکه رو که خارج از محدوده ساختمون بود ترو تمیز میکنه و یکم با یخ های السا تزیینش میکنه حالا اتاق خیلی خوشکل شده بود ولی برای جک دنیا معنا نداشت بخاطر وجود سرمای باور نکردنی در کوههای شمالی یخ های السا هرگز آب نمیشدن و این باعث کمی خوشحالی در وجود جک میشد/جک:السا اگر اینجا بودی میدیدی که اتاق رو بخاطر وجود یخ های تو اینقد مرتب کردم وگرنه بود و نبود اینهمه وسیله تزیینی ، بی تو برام معنا ندارن/سه روز بعد/امروز روز عروسی السا و جک بوده که براش پنج ماه صبر کرده بودن و الان شده بود عروسی السا و هانس!بیچاره جک حتی نمیدونست عروسی هانس و السا امروزه/جک:اگر الان هانس حافظش پاک نشده بود داشتم لباس دامادیم رو میپوشیدم که پنج ماه انتظارش رو میکشیدم(پایان قسمت سیزدهم)
عالیه عالیه عالیه
ممنونم
هووی الساییی
جون من زود قسمت ۱۴رو بزار
چشم ایدا جون تویی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اخییییییییییییییییییی:-(
اخیییییییییییی
بدو بیا آپم
چشم
عالی بود گلمواییییی خدااا
اینقد بعدی هاش گریه اور تره که نگوووووؤوووو