برای خوندن برید ادامه
اریل :بسه دیگه از هم جدا شید خوب نیست که تازه عروس به یه مرد غریبه علاقه داشته باشه/مریدا:سااااکتتتت شوووو اریللللللل یییییییه چیییزیییی بهتتت میییییگمممماااا،اووونااااا مالللل همممم بوووودنننن و هستنننننن/اریل:خیلی خوب بابا /السا:راست میگه اهان جک راستی تو می دونی چطوری باید حافظه هانسو برگردوند؟/مریدا:مننن مییییی دونننننممم/جک:با ندیدن السا برای سه روز همه چیز یادم رفته مریدا میشه بگی چه کار باید کرد؟/السا و اریل هر دو داشتن به این فکر میکردن که مریدا که می دونسته چرا اونا رو اینهمه راه کشونده اینجا سر انجام السا این سوالو میپرسه/مریدا:توووو بایییید جکککک روووو میییییدییییدیییی حالللل هرررر دووووتوووون خرااااببب بوددد و دلللللتتتتننننگگگگییی داااشششتتتیییینننن/اریل:نمیگی چطور میشه از این مرداب در اومد؟/مریدا:جککک و السسااا دوباااااررههه بایدددد همووووووببوسننن ولیییی..../ایندفعه کار نه به خجالت میکشه و نه به تمرین جک و السا بی معطلی هم دیگه رو می بوسن تا از این بیچارگی جون سالم بیرون ببرن غافل از اینکه........./مریدا:ببوسننن ولیییی حافظهههه خودشوووون پاک میشههههه/اریل:نهههههههههه/بعد از اون اتفاق/السا:سلام مریدا ،سلام اریل/جک:من اینجا چیکار میکنم؟این دختره کیه؟(چقدر این دختر خوشکله نمیخام چشمم رو ازش بردارم و ولش کنم)/ضربان قلب جک و السا رو هزاره عرق از سر و صورتشون داره میریزه/السا:این پسر چرا منو بغل کرده؟(چقدر این پسر خوشکله نمیخام چشمم رو ازش بردارم و ولش کنم)/جک:چییییی این دختر توی بغل من چیکار میکنه/هردوشون از اینکه همو بغل کرده بودن خیلی تعجب کرده بودن و بیشتر از اون عاشق هم شده بودن و هیچکدوم چشمشو از توی چشمای اون یکی بیرون نمیاورد!!!!!اصلا یادشون رفته بود که اسم همدیگه رو بپرسن!!!!!!/اریل:جک ، السا با اینهمه بد بختی حافظه شما ها چرا پاک شد دیگه؟؟؟،آهای مگه با شماها نیستم؟چرا جواب نمیدین؟/اریل میره اونا رو از هم جدا میکنه البته به زور/السا:هان چی؟کجا؟من اینجا چی میخام؟شماها اینجا چیکار دارین؟/جک:تو کی هستی ؟اسم منو از کجا می دونی؟مگه حافظه من طوریه؟/اریل:جک؟ من اریل هستم یه اتفاق افتاد که حافظه شما دوتا پاک شد/جک:مثلا چه اتفاقی/اریل:شماها تازه باهم آشنا شدین گفتنش یکم براتون خجالت آوره/دوتاشون سرخ شدن/السا:من هم السا هستم/جک:من هم جک فراست هستم/السا:میتونی السا صدام کنی/جک:شما هم میتونی بهم بگی جک/هانس:چرا در رو باز نمیکنی خانم طراح لباس؟؟؟؟/طراح:ببخشید سرورم گفتن که هیشکس رو راه ندم حتی شما/هانس:میخام عروسم رو ببینم ،همین حالا(پایان قسمت شانزدهم)
باید صبر کرد دیگه
گذاشتمش
بازم باید تا 8 تا نظر صبر کنم
اره دیگه
آهان
افرین
چرا اسم داستان رو عوض کردی؟؟؟
چون رسیدم سر فصل دوم و میخاستم تنوعی بدم
نظر خالی میدی؟؟؟؟
راستی من آخر وبی رو که در مورد السا بود رو پیدا نکردم
درباره سلنا
خیلی خوشم اومد
قابل نداشت
عالی بود السا جونم
ممنونم