❄ Jelsa Fever ❄

❄ Jelsa Fever ❄

‏❄ فقط برو وب رو بترکون ‏❄
❄ Jelsa Fever ❄

❄ Jelsa Fever ❄

‏❄ فقط برو وب رو بترکون ‏❄

داستان بوسه سرد(فصل2)قسمت 5

برای مشاهده داستان برید ادامه مطلب   

 السا:بگو چی میخای ما چیزی نداریم که بدرد تو بخوره./پچ:من زندگیتونو میخام میخام جونتونو بگیرم و بفرستمتون به درک/جک:جرئتشو نداری فکر کردی میزارم مردمم و زن و بچمو ازم بگیری؟/پچ:به به میبینم پادشاه و ملکه شاهزاده ای هم دارن/چشمای جک با گفتن زن و بچم برقی درخشان زد و کمی آرامش بخش شد/جک:خیال کردی همه مثل تو کابوس بچه ها هستن که زندگی بچه ها رو تبدیل به جهنم میکنن؟خیال کردی همه مثل توهستن که به هیچ چیز و کسی دل نبستن؟؟؟؟/پچ:لذتی که در مرگ هست در زندگی نیست/السا:بچه ها برای ما مثل زندگی دوباره هستن/پچ:انگاری ملکه ات زبونش درازه فکر کنم یکم درد و دوری از پادشاهش زبونشو کوتاه کنه/پچ که منتظر هر لحظه بود که السا رو بدزده و ببره و جک رو بیچاره کنه این موقعیت با جمله السا پیش اومد اون السا رو به سرعت با کابوس هاش ناپدید کرد و توی مقر تاریکی هاش اونو مخفی کرد توی زندانی مخوف و ترسناک شبیه به زندانهای آرندل السا که از کثیف بودن زندان همش داشت اوق میزد و دلش هم خیلی درد گرفته بود و نی نی کوچولوش هم همش لگد میزد اوضاع رو سخت تر کرده بود/السا:وای دوباره نه سه روز از پارسال بی جک چی کشیدم دوباره نمیخام اونطوری بشه اینجا هم خیلی کثیف ... .اووووقققق/جک به سرعت میره دنبال السا/جک:سه روز از پارسال بی السا بودم دیگه برام بسه نمیخام دوباره ازش دور بشم باید هرجوری شده پیداش کنم وگرنه بچه هم از گرسنگی میمیره و السا هم ضربه محکمی میخوره تو روحیش و احتمالا اونجا خیلی کثیفه و السا همش داره اوق میزنه/همونطور که جک هم داشت دنبال السا میگشت با خودش فکر کرد که السا باید روز تولدش اینهمه درد بکشه و سختی تحمل کنه؟باید هرچه زودتر پیداش کنم وگرنه اگر السا یا بچه طوریشون بشه من هرگز خودم رو نمیبخشم/جک هرچی دنبال السا میگرده پیداش نمیکنه چشماش داره از کاسه میزنه بیرون قلبش داره تاپ تاپ میزنه عرق از سر و روش داره میریزه چشاش از بس سرخ شدن جایی رو نمیتونه ببینه/جک:السا آخه تو کجایی ،الساااااااااااااااا،یه طوری بهم بگو کجایی/السا که از درد داشت به خودش میپیچید سرشو بلند کرد و با هزاران امید با بلندترین صدایی که میتونست جک رو صدا کرد/السا:جککککک/ولی از درد خیلی نتونست صداشو بالا ببره و افتاد رو زمین/جک:السا آخه تو کجایی/السا تنها کاری که میتونست بکنه این بود که امیدوار باشه یخی که پرتاب میکنه در رو بشکنه و نجاتش بده/______________این صدای دری بود که شکست جک صدا رو شنید و به سمت السا با بالاترین سرعت ممکن روانه شد اون السا رو پیدا کرد اما................./(پایان قسمت بیستم)

نظرات 3 + ارسال نظر
میس مهرسا دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 11:28

اما؟؟اما؟؟اما؟؟زندگی بدون.........
(پایان قسمت بیست یکم)
همینه قسمت بعد؟؟
بهت برنخوره ما به کلی دخمل شوخی هستیمم!!!

خخخخخخخخخخخخخخخخخ

حنانه جون جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 18:27

بزودی دوست عزیز

حنانه جون جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 16:53

اما چی اما چی زود قسمت بعد رو بزار اما چییییییبیییییییییییییی

بزودی در پنجشنبه میاد
اتفاق خوبی نمیوفته

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد